شعر نو
کتاب شعر صدای حق
شاعر الهه فاخته
1389/08/13
خدایا آرزو دارم
و باد آمد, گریبان گیر
به دام ساحل تنها رها گشتم
در این طوفان عصر نو!
شب آمد, خدا گریید
کودک گفت : “ خداوندا, شبم تاریک تاریک است
دل ابری, فرو می ریزد از اندام سرخ شب, باران.
خدا گریید
و کودک باز می گفت : “ ندارم تا کسی بازی کند با من
چرا امشب هوا دلگیر دلگیر است
اگر می شد, به دنیا گفت: تمامش کن !
که من خستم ازین بی حرمتی ها, دل
چرا چشمان من خیس است؟
چرا هر شب نگاهم سوی آبادیست
آبادی, نا کجا آباد رویاهاست !
صدایم را به گوش مرغ شب, دادم
و صبح, چشمان من آرام, نمی گریم
ولی انگار خدا گرییده است, ای دل !
دلم , می پیچد از تنهایی مزمن
دلم, امشب هوای رفتن از کوی دارد
خدایا, خسته ام
زبانم, گنگ گشته خدا. لالم؟
چرا این دختر تنها شبش خیس است؟
چرا این دختر تنها زبانش لال گشته از سرمای تنهایی؟
چرا چشمان من غم دارد ای زیبا؟
مگر این نیست, تو هستی؟
اگر ماندم, برای توست
اگر شعرم کسی خواند گمان دارد
که من تنهام, که من بی کس ترین تنهام
ولی عشقم, اگر ماندم, به عهدم خالقم الله
اگر مرگم شده تنها کاشِ دنیایم
دلیل این است, که من آغوش گرمت را
به دنیاها نمی بخشم!
تو را می خواهمت الله .
اگر بیتاب بیتابم,تو را می خواهمت الله !
نجاتم ده که من می خواهمت الله!
شاعر الهه فاخته
پنج شنبه : 13/08/1389
شعر فریاد بی پاسخ از کتاب صدای حق مقدمه
شعر در خیال از کتاب صدای حق الهه فاخته
شعر نو قطعا تو بودی از کتاب صدای حق
شعر احساسی بین من و تو در خلوت کتاب صدای حق
خدا ,شب ,الله ,الهه ,خواهمت , ,که من ,می خواهمت ,الهه فاخته ,خواهمت الله ,خدا گریید