شعر نو دروغ و لایق عشق خدا
کتاب شعر صدای حق
شاعر الهه فاخته
1390/11/05
کسی گفت: معرفت شیره جان است
کسی گفت :
من در این بهبهه شهر شلوغ
دل به این تیکه قلبی دادم
که پر از معرفت است
که پر از عشق و وفاست
نه به این شعر که دستم خالیست
نه به طغیان دروغ
دل به دلدار زدم
بسته شدم در وادی دور
وادی دور کجاست!
من آکنده شدم از این خشم بزرگ
و فروخوردم دردی چه بزرگ!
وادی دور به خاکیست که هر ذره آن
رنگ زیبای تن یار شده ست
وادی دور همان شهر بزرگیست که معشوقه من
لب به لبخند گشود
از دوری او خسته شدم
از بی باوری پنجره ها خسته شدم
تا به کی سردی فصل ؟
حرف ناپاک لب پنجره هاست؟!
تا به کی فصل دروغ
تا به کی سردی و سوز و دروغ گرما؟!
از دروغ خسته شدم
چه کسی لایق عشق خداست؟؟؟
شاعر الهه فاخته
شعر فریاد بی پاسخ از کتاب صدای حق مقدمه
شعر در خیال از کتاب صدای حق الهه فاخته
شعر نو قطعا تو بودی از کتاب صدای حق
شعر احساسی بین من و تو در خلوت کتاب صدای حق
کسی ,وادی ,عشق ,شعر ,دروغ ,شدم ,وادی دور ,لایق عشق ,به کی ,تا به ,خسته شدم